فان پاتوق

وبلاگicon

کدستان

فان پاتوق
فان پاتوق
پاتوقی برای همه با هر سلیقه ای ...
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان فان پاتوق و آدرس funpatugh.Loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





مطلب طنز:: زندگی من از 9 ماهگی تا 90 سالگی!

 

زندگی من از 9 ماهگی تا 90 سالگی!

پس از 9 ماه ورجه وورجه متولد شدم !

یک سالگی : در حالیکه عمویم من را بالا و پایین می‌انداخت

و هی می‌گفت گوگوری مگوری ، یهو لباسش خیس شد !

چهارسالگی : در حین بازی با پدرم مشتی محکم بر دماغش زدم

و در حالیکه او گریه می‌کرد ، من می‌خندیدم ! نمی‌دانم چرا ؟!

هفت سالگی : پا به کلاس اول گذاشتم و در آنجا نوشتن جملاتی

از قبیل آن مرد آمد ، آن مرد با BMW آمد !!!! را یاد گرفتم !

نه سالگی در حین فوتبال توی کوچه شیشه همسایه را شکستم

ولی انداختم پای !!! پسز همسایه دیگرمان ! بنده خدا سر شب یک کتک

مفصل از باباش خورد تا دیگر او باشد که شیشه همسایه را نشکند

و بعدش هم دروغکی اصرار کند که من نبودم پسر همسایه بود که الکی انداخت پای من !!!

دوازده سالگی : به دوره راهنمایی و یک مدرسه جدید وارد شدم

در حالی که من هنوز به اخلاق ناظم آنجا آشنا نشده بودم

ولی ناظم آنجا کاملا به اخلاق من آشنا شده بود و به همین خاطر

چندین و چند منفی انضباط گرفتم ! البته به محض اینکه به اخلاق ایشان

آشنا شدم چند پلاستیک پفک در لوله اگزوز ماشینش فرو کردم !

هجده سالگی : در این سال من هیچ درسی برای کنکور نخواندم ولی

در رشته ی میخ کج کنی واحد بوقمنچزآباد

( البته یکی از شعب توابع روستاهای بوقمنچزآباد ) قبول شدم !!

بیست و چهار سالگی : در این سال دانشگاه به اصرار مدرک

کاردانی‌ام را که هنوز نیمی‌از واحدهایش مانده بود تا پاس شود ، به من داد !!!!

بیست و شش سالگی : رفتم زن بگیرم گفتند

باید یک شغل پردرآمد داشته باشی . رفتم یک شغل پردرآمد داشته باشم ،

گفتند باید سابقه کار داشته باشی . رفتم دنبال سابقه کار

که در نهایت سابقه کار به من گفت : بی خیال زن گرفتن !!!

سی و سه سالگی : بالاخره با یکی مثل خودمون که در ترشی قرار داشت !

قرار مدارهای ازدواج و خواستگاری و عقد و بله برون و … رو گذاشتیم !

چهل و یک سالگی : در این سال گل پسر بابا که می‌خواست بره کلاس اول ،

دوتا پاشو کرده بود تو یه کفش که لوازم التحریر دارا و سارا

می‌خوام بردمش لوازم التحریری تا انتخاب کنه !

شصت و شش سالگی : تمام دندانهایم را کشیده بودم

و حالا باید دندان مصنوعی می‌خریدم . به علت اینکه حقوق بازنشستگی

ما اجازه خریدن دندان مصنوعی صفر کیلومتر !!! را نمی‌داد ،

دندان مصنوعی پدربزرگ همکلاسی سابقم

رو که تازه به رحمت خدا رفته بود !!! برای حداکثر بیست سال اجاره کردم .

معلوم بود که این دندان مصنوعی ها یک بار هم مسواک نخورده

ولی خوبیش این بود که حداقل شب ها یک لیوان آب یخ بالای سرم بود !

هفتاد و هشت سالگی : به علت سن بالای من و همسرم ،

پسرانمان ( بخوانید عروسهایمان ) ما را به خانه هایشان راه نمی‌دادند

هشتاد و پنج سالگی : بلافاصله بعد از خوردن یک کله پاچه ی درست

و حسابی دندان مصنوعی ها را به ورثه دادم تا دندانهایش را بین خودشان تقسیم کنند !

نود سالگی : همه فامیل در مورد اینکه من این همه عمر کرده بودم ،

زیادی حرف می‌زدند و فردای همین حرفهای زیادی بودکه به طور نا بهنگامی ‌خدا بیامرز شدم !!!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

[ چهار شنبه 26 بهمن 1390 ] [ 8:22 ] [ احسان اشرفی ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ فان پاتوق خوش آمدید . برای استفاده بهتر از وبلاگ از مرورگر فایرفاکس استفاده نمایید.
آرشيو مطالب
تبلیغات
این سایت را حمایت می کنم
جست و جو



در اين وبلاگ
در كل اينترنت
عضویت

تبلیغات

خبرنامه

خبرنامه وبلاگ:

برای ثبت نام در خبرنامه ی وبلاگ ایمیل خود را وارد نمایید



معرفی به دوستان
نام شما :
ايميل شما :
نام دوست شما:
ايميل دوست شما:

آمار وبلاگ

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 32
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1300
بازدید ماه : 2933
بازدید کل : 77375
تعداد مطالب : 859
تعداد نظرات : 99
تعداد آنلاین : 1

نظرسنجی

چه مطالبی را افزایش دهیم ؟

لطفا کلیک نکنید !
اهنگ وبلاگ